مقدمه

فیلم annihilation دومین ساختۀ الکس گارلند با بودجۀ 55 میلیون دلاری در ژانر علمی - تخیلی، ترسناک، ماجراجویانه، تریلر و... در 13 فوریه 2018 به روی پرده رفت. این فیلم اقتباسی از یکی از کتاب های سه گانه جف وندرمیر /Jef Vander Meer است که به همین نام annihilation است و برندۀ جوایز متعددی نیز شده.

بسیاری از منتقدینِ خود خوان که این فیلم را دیده بودند حتی از اولی‌ترین مبانی فیلم نیز سر در نیاورده و آن را ضعیف و احمقانه پنداشته بودند. این مشکلی است که حتی در نقدهای خارجی نیز مشهود بود. به نوعی حتی تیترشان هم از درماندگی و عجزشان در فهم خبر میداد و برخی اعتراض میکردند که این فیلم توهینی به مخاطب است و در رساندن مفاهیمش به شدت ضعیف است.

خلاصه داستان

لینا با بازی ناتالی پورتمن یک بیولوژیست است که حوزه تحقیقاتش درباره چرخۀ حیات ژنتیکی سلول است چند وقتی است که شوهر ارتشی‌اش به ماموریتی رفته و خبری از او نیست. بعد از گذشت 12 ماه، همسرش کین با بازی اسکار آیزاک به خانه باز میگردد و به طوری که حالت عادی خود را از دست داده، خیلی سرد و بی روح، پاسخ‌های لینا را بی پاسخ میگذارد. کین پس از نوشیدن یک لیوان آب حالش بد میشود و در حین رسیدن به بیمارستان، ماشین آمبولانس توسط نیروهای امنیتی نگه داشته میشود و لینا را بیهوش کرده و منتقل میکنند.

لینا وقتی به هوش می‌آید با روانشناسی به نام دکتر ونترس با بازی جنیفر جیسن لی آشنا میشود. ونترس مسئول ماموریت خاصی است که 3 سال است در حال انجام است. در یکی از پارک‌های ایالتی آمریکا یک شهاب سنگ با فانوسی دریایی برخورد کرده و هاله‌ای درخشان و لرزان به طور سرطان واری در حال رشد است و ونترس اذعان میکند که تا به حال هیچ یک از تیم‌های اعزامی ما برنگشته‌اند و هر کس که داخل این فضا شده خبری ازش در دست نیست.

در آخر 5 زن که هر کدام در علمی متخصص هستند تیمی میشوند تا به رهبری دکتر ونترس وارد جسم لرزان و درخشان شده و اطلاعات کسب کنند. جوسی رادک با بازی تسا تامپسون یک فیزیکدان، آنیا تورنسن با بازی جینا رادریگرز یک بهیار و کیسی شپرد با بازی تووا نُوُتنی یک ژئومورفولوژیست است.

این تیم پس از ورود به محدوده X با مشکلات بسیاری درگیر میشوند، در محدوده X ابزار های ارتباطی کار نمیکنند و حافظه افراد گروه دچار اختلال میشود، گیاهان و حیوانات دچار جهش ژنتیکی شده‌اند. به تعبیر جوسی رادک فیزیکدان این فضا همه چیز را منکسر میکند چه امواج رادیویی و چه ژنتیک انسان‌ها، حیوانات و گیاهان.

در طی فیلم، افراد تیم هر کدام به نوعی از بین میروند تا که لینا به تنهایی به فانوس دریایی و مکان برخورد شهاب سنگ میرسد. جنازۀ سوختۀ فردی که انگار شبیه راهب‌های بودایی سوخته در آن جاست که در واقع جنازه شوهر خودش است. یک دالانی که به سمت زیر فانوس دریایی میرود که لینا داخلش میشود. با ونستری روبرو میشود که تغییر شکل داده و حرف‌هایی مبهم میزند و بعد به شکلی نا مانوس ونتسر وجودش از دهانش تخلیه شود و تبدیل به جسمی نورانی معلق در هوا که دائما تغییر شکل میدهد میگردد و از قطره خونِ بغل چشم لینا که داخل جسم میرود موجودی بیگانۀ شبیه او شکل میگیرد.

لینا سعی میکند از فانوس دریایی خارج شود که موجود بیگانه مانعش میشود و با او درگیر میشود، در آخر لینا با بمب نوری فسفری بیگانه را آتش میزند و از فانوس فرار میکند و پس از آتش گرفتن فانوس و موجود بیگانه، محدوده X هم از بین میرود و جسم لرزان و درخشان محو میشود.

در طول روایت داستان، لینا در حال اعتراف و صحبت با لومکس با بازی بندیکت وانگ -که لباس محافظتی در برابر تشعشات رادیو اکتیو بر تن دارد- است. پس از اعتراف و پایان داستان لینا به پیش شوهر خود میرود که وضعیت‌اش بهبود یافته و او را در آغوش میکشد در حالی که میداند که او شوهر واقعی‌اش نیست و او همان موجود بیگانه است.

 

"شخصیت‌های فیلم نامه و اسامی بازیگران"

1- لینا/ Lena: لینا با بازی ناتالی پورتمن بازیگر یهودی زاده و اسرائیلی در نقش یک زیست شناس است که از قضا سابقه خدمت در ارتش هم دارد و آشنایی‌اش با کین هم در همان ارتش آمریکاست است. لینا در زبان عبری به معنای ساکن شدن و خوابیدن و در انگلیسی به معنای مزرعه و جادوگر است. جادوگری که مترادف با لفظ enchantress است یعنی همان جادوگری که یکی از شخصیت های کمیک DC است و در فیلم جوخه انتحار هم شاهدش بودیم. لینا همچنین به معنای نور در یونان باستان است!

2- کین / Kane: با بازی اسحاق جان بابا، اسکار ایزاک که یک سرباز قدیمی ارتش آمریکاست و با تیمی به داخل shimmer میرود و در آخر هم در فانوس خود سوزی میکند و به جای او همتای او که بیگانه‌ای است بیرون می‌آید. کین نام یک پسر در کتاب مقدس است که در فیلم معروف همشهری کین هم آمده. اسم کین از خاستگاه فرانسوی به مرد بلند قد لاغر اطلاق میشود. میتواند اشاره‌ای باشد به بیگانه فیلم که قد بلند دارد و لاغر اندام است.

همچنین کین روی سینه‌اش یک خالکوبی از خرس دارد که میتواند اشاره‌ای به خرس جهش یافته محدوده X باشد. نتوانستم اطلاعاتی درباره سمبل خرس پیدا کنم جز این که یکی از توتم های مقدس در نزد سرخ پوستان است که ربطی به فیلم ندارد. چون این سمبل خرس در خیلی از فیلم ها تکرار شده، از خرس های مهربان بگیر تا تِد و پدینگتون.

3- جوسی رادک / Josie Radek: جوسی، جوزف ژوزفین، ژوزف، از کلمه یوسف می‌آید که ریشه عبری دارد. جوزف به معنای خدا خواهد داد است. جوسی یک فیزیکدان سیاه پوست است که از ترس مرگ و بنابر تفکرات خودش تصمیم میگیرد که با ترکیب ژنتیک خودش با گیاه، مثل گیاهان انسان نما شود و به نوعی خود کشی کند و شاید به تعبیر خودش جاودانه گردد! خط های تیغ بر روی دست جوسی نشان از آن دارد که گذشته‌ای افسرده گونه و مایل به خودکشی داشته.

4-آنیا تورنسن / Anya thorensen: از Anna و از Hanna. آنا در روسیه استعمال دارد ولی این اسم ریشۀ عبری دارد که اسم هانا در کتاب سموئیل 1:2 نام مادر حضرت سموئیل است. همچنین در انجیل لوقا اشاره شده که نام مادر حضرت مریم یعنی مادربزرگ حضرت مسیح هانا بوده. این که چرا در روسیه استعمال شده به خاطر تاثیر پذیری از امپراطوری بیزانس مسیحی و به تبع یهودیان روسی است.

تورنسن از الهه Thor که یک اسطوره اسکاندیناوی است و از کلمه porr به معنای خدای رعد و برق است می آید که فیلمش نیز به صورت جدا ساخته شده و در فیلم Avengers نیز حضور دارد و از شخصیت های کمیک مارول است؛ tor به معنای دروازه است و به کسی که در دروازه شهر زندگی میکند و نگهبان است گفته میشود.تورنسن یعنی thor son  یعنی پسر ثور.

آنیا تورنسن یک بهیار است که 10 ماه در منطقه تحقیقاتی آمده و معتاد هم است و در میانه فیلم دچار روانپریشی میشود و توسط خرسی که کیسی شپرد را کشته، کشته میشود.

5-ونترس / Ventress: دکتر ونترس یک روانشناس است که مسئولیت عملیات ورود به shimmer  را بر عهده دارد. ventress فامیلی ای بود که برای اولین بار در کمبریج شر یافت شده و در قرن 13 به خانواده‌ای اطلاق میشده که در وایتلسفرد فرمانروایی میکرده‌اند.

6- کیسی شپرد /Cassie Sheppard: شپرد یک نام اسکاتلندی و اشاره به نژاد آنگولا ساکسون هاست همان طور که شپرد چشمانی آبی رنگ دارد که از خصوصیات ظاهری این نژاد است. شپرد به خانواده‌هایی گفته میشده که چوپان گوسفندان بوده اند و آن ها را جمع میکرده اند و نگهبانی شان میکردند. این فامیل ابتدائا در جنوب انگلستان بوده و بعد از چوپانی نگهبانان دهکده میشوند.

کیسی نیز اسم یکی از اساطیر یونان است و به معنای کسی است که مردان را با عشق پر میکند. کیسی نام دختر پادشاه تروی، king Priam بوده که توسط آپولون فرزند زئوس و لتو دارای قدرت پیشگویی میشود ولی به خاطر خیانتی که به آپولون میکند، طلسم و لعنت میشود و دیگر کسی پیشگویی‌هایش را باور نمیکند و در جنگ تروی که با اسب چوبی و تروجان به تروی نفودذ میکنند و فتحش میکنند کسی به پیشگویی‌های او اعتنایی نمیکند!

7- دنیل / Daneil : با بازی دیوید گیاسی یکی از شاگردان لینا است که وارد رابطه پنهانی با او میشود و علیه کین خیانت میکنند. اسمش همان طور که مشهود است از حضرت دانیال می آید که یکی از پیامبران بنی اسرائیل است.

8- لومکس / Loamax: مردی با چهره شرقی که مشغول اعتراف گرفتن از لینا، از اول تا آخر فیلم است.

"عوامل جذابیت فیلم و جلوه‌های ویژه"

هر چند که این فیلم نقص‌های بسیاری در منطق داستانی دارد اما چندین خصوصیت فنی و زیبایی شناسانه دارد که بسیار به چشم می‌آید. این فیلم حاوی صحنه‌هایی مسحور کننده از طبیعت و فضایی صامت است که سلول به سلول وجود آدمی را با فیلم چفت میدهد. دقیقا همانند فیلم قبلی الکس گارلند، Ex machina، که با صحنه‌های زیبای طبیعت و منحصر به فردی که داشت تماشاگر فضای معلق لذت بخشی را می‌چشید.

همچنین موسیقی این فیلم فوق العاده است، ضرب آهنگ گیتار آکوستیکی که همزمان با حرکت تیم پنج نفره نا خودآگاه فرد را همراه میکند و به من شخصه‌ تشنۀ نوای زیرِ تارهای گیتار شده بودم. همچنین در انتهای فیلم و در زمان مواجۀ لینا با همتایش و اتفاقات داخل فانوس دریایی موسیقی خاصی شبیه گیتار الکتریکی نواخته میشد که بر حس ابهام و ترس می افزود و مو را به تن سیخ میکرد.

ولی صد حیف که من و امثال من اگر چه از هنر و فرم این طور فیلمها لذت ببریم ولی تمامیت فیلم و داستان و نمادها و ایدئولوژی مکاتب فاسدی  که پشت این فرم زیبا هستند مانع تراشی عظیمی برای لذت بردن از هنر سینما هستند. امیدواریم شاهد رشد روز افزون فیلم سازان و هنرمندان متعهد باشیم.

مکان فیلم

طبق معمول تحدید آخر الزمانی در کشور آمریکاست که فضایی لرزان و درخشان به نام shimmer در یکی از پارک های ایالتی به نام black water park همچون سلولی سرطانی در حال رشد است و به زودی همه جا را خواهد گرفت و در این میان لینا با بازی ناتالی پورتمن که یک یهودی زاده است منجی میشود و ریشه‌‌ی این سلول سرطانی را میخشکاند. 

زن نماد سرزمین است و ناتالی پورتمن نمایندۀ اراضی 1948! طبق روش تحلیل جان فیسک در نقد فیلم مهم است که چه بازیگری با چه گرایشی و با چه اسمی و خصوصیتی انتخاب میشود. مثل فیلم هری پاتر که چقدر سازندگانش گشتند تا یک شخصیتی مثل دنیل جیکوب رادکلیف را پیدا کنند و عینک گرد یهودی را بر چشمانش بزنند! که مادرش یهودی باشد و پدرش پروتستانی که مسیحیت پروتستان هم کم مایل به یهود نیست.

جالب است بدانید مکان برخورد شهاب سنگ، Black Water park نام یک مکان نیست و اصلا وجود خارجی ندارد، بلکه نام یک آلبوم از گروه Opeth است که 10 ترک اهنگ دارد و ترک شماره هشت‌اش به همین نام یعنی Black water park است. این آلبوم در 27 فوریه سال 2001 منتشر شد و سبک این آلبوم در سبک پراگرسیو دث متال است که خودتان بهتر میدانید که گروه‌های بلک متال گروه‌های ضد دین و ضد مسیح هستند. حتی نام یکی از این گروه‌ها آتئیست است.

 

زمان فیلم

این فیلم روایتی است از آخر الزمانی شاید در آیندۀ نزدیک، زمانی که به مدت 3 سال تمام تیم‌های عملیاتی شکست خورده‌اند و کسی نتوانسته برگردد، 5 زن به عنوان آخرین امیدها با خود مسئول عملیات پروژه، دکتر ونتسر همراه میشوند تا سر از کار shimmer در بیاورند.

 

بررسی منحنی احساس و تعقل 

چه در فضای روزمره ما و چه در شبکه اجتماعی مجازی و هر جای دیگر، از انتخاب‌های زمان انتخابات گرفته تا اظهار نظرهای سیاسی و اجتماعی و چه حتی در پای همین پست بیش از آن که تابع تفکر و استدلال باشیم تابع احساسات خودمان هستیم تا که چیزی را واقعا با تحقیق دنباله رو باشیم. اگر هم استدلالی دیدیم به خاطر آن که منطق نمیدانیم و طرز تفکر صحیحی نداریم به مغلطه کاری و چاله‌های ذهنی می افتیم.

در رسانه های دیجیتالی و به خصوص فیلم های سینمایی هنگامی که هنر پا به میدان میگذارد با قدرتش همان مغلطۀ شفته گونه که اگر در حالت عادی بخوانیم و ببینیم جوک تلقی‌اش کنیم، شبیه نانی به ذهن تنور مانند ما میچسبد که شاید گاهی خودمان هم نتوانیم جلوی تغییر عقایدمان را بگیریم و به راحتی تاثیر خواهیم گرفت، چه کنیم این خاصیت عملیات روانی است.

تمامی هدف و فلسفه فیلم را باید در حرف‌های لینا با همسرش کین جست و جو کرد، آن جا که لینا[با اشاره به روشنی ماه در روز] میگوید: انگار خدا یادش رفته که چراغ‌های سالن را خاموش کند و بعد در گفت و گویی با کین ادامه میدهد که خدا عملا و عملا اشتباه میکند، ژنهای ما ناقص هستند اگر میتوانستیم یک سلول را برداریم و حد هایفلیک آن را دور بزنیم دیگر پیری از بین میرفت، پیری نقصی در ژنهای ماست و اگر این مشکل نبود من هیچ وقت پیر نمیشدم! این اشاره ای به سیر تعقل در فیلم دارد که بن مایه مکتب داروینیسم را به دوش میکشد. 

بگذارید از احساسات بگویم، نمیدانم آیا بعد از دیدن این فیلم تا آخر عمر میتوانید سکانسی که خرس جهش یافته دهانش را باز میکند و صدای کمک کمک شپرد از آن خارج میشود را فراموش کنید یا که نه؟ جدا سکانسی رعب آور و ترسناک است که حاصل سبک خاص ترسناک در این فیلم است که بدیعانه و نوآورانه است. یا وقتی که مشغول دیدن کلیپ تیم قبلی میشوند و کین، شکم سرباز را با تیغ پاره میکند و روده‌هایش مثل مار حرکت میکنند، تماشاگران هم مثل بازیگران زن در حال تماشای کلیپ رویشان بر میگردانند و هوا را با صدای هیـــــنی به داخل میکشند. 

"لباس بازیگران"

این که چرا شباهتی بین لباس 5 شخصیت زن تیم و شخصیت‌های فیلم Ghostbusters چه نسخه 1984 اش و چه نسخه 2016 اش وجود دارد عجیب می نماید. این شباهت در سینمای فرمایشی یهودیان سرنخ‌هایی به دست میدهد که در قسمت معناشناسی نقد مورد بررسی قرارش میدهیم و ما را به این نظریه نزدیک میکند که منظور از بیگانه، یک یوفو نیست بلکه موجودی ماورا الطبیعه مثل جن یا روح و به طور کل سمت و سوی سیطنیستی و شیطان گرایی کابالیستی دارد!

نکته: دقت کنید که گفتیم شباهت دارد نه که عینا شبیه آن است! شباهتی دیگر که جالب است این است که دو نسخۀ فیلم معروف شکارچیان روح تنها فرقشان در بازسازی دوبارۀ تغییر جنسیت کاراکترهایش است که از مرد به زن تغییر پیدا کرده اند که این در بخش معناشناسی مورد بررسی قرار خواهیم داد.

 

 

و امّا بخش جذابِ نقد ایدئولوژیک و معناشناسی...

 

"معنای کلی اثر:تکامل و نظریه داروینیسم"

محتوا و مفهوم این فیلم، مفهومی است که در اکثریت فیلم هایی که بیگانه‌ها یا ربات‌های باهوش‌تر از انسان وجود دارند یا که فرا انسان‌ها و انسان‌های با قدرت برتر قدرت نمایی میکنند وجود دارد فیلم‌هایی مثل:

پرامتئوس و فیلم های بیگانه و شکارچی،

Blade runner2049

انیمه Akira

Lucy

AI.هوش مصنوعی اسپیلبرگ

Ex machina که فیلم قبلی همین کارگردان است

I Robot با بازی ویل اسمیت که چندین بار از تلویزین پخش شده

انیمیشن Astro Boy و...

این مفهوم یک مفهوم جدیدی نیست و آن قدر فیلم های متنوعی با این مبنا ساخته شده‌اند که میتوان گفت این یک موضوعِ کاملا خز شده و تکراری است! مبنای محوری و اصلی این فیلم بر روی نظریه داروین و تطور انواع بیان شده که این نظریه چه از راه روش تحقیق عقلی و چه از روش پوزیتویستی‌ توسط خود زیست شناسان رد شده است. شکی در غلط بودن این نظریه نیست.

اما چرا این قدر پافشاری بر این موضوع میشود و به تکامل در سینمای فرمایشی یهود پرداخته میشود؟

از حیث داروینیسم تاریخی میخواهند این را جا بیاندازند که دین، برای انسان‌های قدیم و اولیه مفید بوده، آن‌هایی که عقلشان و فهمشان ناقص بوده به دین نیاز داشتند و الآن انسان به بلوغ رسیده و نیازی به دین ندارد. بنابر تفکر اومانیستی و انسان را خدا انگاری که امثال صادق زیبا کلام و لیبرالیست‌های وطنی طرفدارش هستند -مبنی بر این که آدمی خودش با عقلش میتواند خوب و بد و باید نباید خودش را تشخیص دهد- دیگر نیازی به خدا و دینش حس نمیشود.

کارکرد دیگر داروینیسم این است که به کلی زیر آب خدا را میزند و در فیلمی مثل پرامتئوس دیگر خدایی وجود ندارد و موجوداتی فضایی هستند که مهندسانِ آدمی‌اند و این مهندسان تصمیم به نابودی آدم میگیرند و موجودی وحشی خلق میکنند که این موجود گریبان گیر خودشان نیز میشود و خودشان را از بین میبرد!

در این فیلم های ماده محور فوقش خدایی نشان ما دهند که همان خدای کریشنیسم یا ساعت ساز است، یعنی خدایی ضعیف که فقط خالق است و عالم را همچون ساعتی ساخته و به کناری نشسته و دخالتی در جهان ندارد و نمیتواند هم داشته باشد.

یا که خدایی احمق را نشان میدهند که مثلا در فیلم حضرت موسی ریدلی اسکات این خدا در شمایل یک کودک روانی و ظالم است که باید برای پیدا کردن خانه بنی اسرائیل بر در خانه‌هایشان با خون بره علامت گذاری کنند!

کین و لینای آخر فیلم، انسان‌هایی جهش یافته و تکامل یافته‌اند که قرار است نسلی جدید را بسازند، این دو اشاره‌ای به آدم و حوا و نشانه‌ای از خلقت ثانی اند و پایۀ های تکامل را پی ریزی میکنند.

 

"مبانی دیگر فیلم"

1- ماده گرایی کابالیستی: کابالا یکی از عرفان‌های یهودی است که از قضا تاثیرات بسیار زیادی روی هنرمندان و سینمای هالیوود داشته و مبانی‌اش رخنه بسیاری در فیلم ها کرده اند. بنی اسرائیل بعد از آن که توسط حضرت یوسف به مصر آورده شدند تاثیرات بسیاری از خرافه گرایی، جادوگرایی و شرک مصر باستان گرفتند و اصلا مصرگرایی یکی از اسطوره‌های کابالاست. فیلم هایی مصر محور از آخرین قسمت فیلم x-men تا مجموعه فیلم‌های مومیایی برگرفته از همین مبناست. در این فیلم هیچ خبری از غیر ماده نیست و همه چیز مبنای ماده گرایی و در نتیجه به اصطلاح توجیه پوزیتویستی و علم گرایانۀ ساینتیستی دارد.

2-سیطنیسم و شیطان گرایی: سیطنیسم که توسط آنتوان لاوی یکی از یهودیان خاندان لاوی پایه گذارده شد و انجیل و کلیسای شیطانی نیز دارند، نمادی دارد و نماد آن مار/snake است، حتی در کلیپ ها و عکس هایش نیز میتوانید مار را بیابید. مار در عهد عتیق نیز سابقه دارد و شیطان به شکل مار آدم و حوا را فریب میدهد. البته بنابر رویکرد تحریف منشانه تورات، 2 درخت بود که یکی درخت معرفت و شناخت بود و درخت دیگر درخت جاودانگی، و شیطان به وسیله هدایت انسان به درخت معرفت به او فهماند که برهنه است و وقتی آدم خواست از درخت جاودانگی بخورد خدا او و حوا را از بهشت بیرون کرد. سیب گاز زده شرکت اپل نیز اشاره به همین داستان تحریف شده دارد.

یکی از چیزهایی که پس از پایان فیلم ذهن مخاطبین را مشغول کرده بود این سوال بود که لینایی که توانسته از shimmer خارج شود همان لینای انسان است یا که بیگانه شبیه سازی شده؟ چرا که لینا قبل از ورود روی دست چپش خالکوبی نداشت و بعد روی دستش یک خالکوبی مار که شبیه عدد بی نهایت نیز هست ظاهر میشود.

همچنین روده‌های سربازی که شکمش توسط کین پاره میشود شبیه مار حرکت میکنند، این مار اشاره به خودکشی نا آگاهانه مارهایی دارد که اشتباها دُم خود را گاز میگیرند و بدون آن که بفهمند شروع به خوردن خود میکنند، در واقع این خالکوبی نیز نشانه‌ای از کلمه "نابودی " که عنوان فیلم است دارد.

پیش از این اشاره کردم این موجود بیگانه بیش از آن که موجودی فرا زمینی و فضایی تلقی شود، یک شیطان است که در قالب بیگانه معرفی میشود. در دوران پست مدرنیسم و پس از آن ترنس مدرنیسم طبق گفتۀ استاد مجید شاه حسینی انسان به دنبال ارتباط با اجنه و بعد در زمان حال به دنبال عشق ورزیدن و گاهی عبادت اجنه و شیاطین است. همان طور که در آخر فیلم نیز مشاهده کردیم، لینا، بیگانۀ با روکش کین را در آغوش میفشارد و به او عشق می‌ورزد.

در دانشگاه‌های ما فضای علمی فعلا در دورۀ مدرنیته به سر میبرد و فیلسوفان مدرنیته شناخته میشوند. اما این دو دورۀ بعد مدرنیته یعنی پست مدرن و ترنس مدرن کمتر کار شده و بیشتر محصور در عرصه هنری است. در دوران ترنس مدرنیسم انسان به دنبال نوعی شهود است و این شهود را از مکاتب الهی نمیگیرد و از راه توتم پرستی، جادو، شمنیسم و... میگیرد و این است که انسان ترنس مدرن تمایل به جن و شیطان دارد.

نظریه سیطنیسم آن جایی قوت میگیرد که دکتر ونتسر در قلب فانوس دریایی همچون جن زده‌ها رفتار میکند و میگوید که آن موجود داخل من است و او شبیه ما نیست!

3-منجی گرایی مسیحی: صحنه‌های آخر فیلم شباهت بسیاری(تاکید میکنم شباهت، ممکن است این فرضیه صحیح نباشد) بسیاری به اعتقاد مسیحیان در باب آخر الزمان و زندانی کردن شیطان توسط مسیح دارد. در مسیحیت اعتقاد بر این است که زمانی که مسیح موعود ظهور میکند، شیطان را در چاهی هزار ساله زندانی میکند و به بند میکشد، البته در آن جا شیطان در شمایل یک اژدهاست که صحنه‌هایش را در فیلم ارباب حلقه‌ها دیده‌اید.

4-زن گرایی کابالیستی و فمنیسم: زن در کابالا اهمیت بسیاری دارد و حتی یکی از کابالیست‌های یهودی در دوره‌ای دختر و همسرش پرستیده میشدند. این که چرا 5 شخصیت اصلی فیلم زن هستند به همین دلیل است و همچنین احتمال دارد بن مایۀ‌های فمنیستی نیز داشته باشد. برخی دوستان میگفتند که زن چون نماد سرزمین است این 5 زن هر کدام نماینده یک قاره هستند که این فرضیه بسیار ضعیفی است چرا که انتظار میرفت با ریشۀ اسامی شخصیت‌ها به سر نخی دست پیدا کنیم که نشد، هم چنین اگر هر کدام را به نوعی منتسب کنیم به نژاد و سرزمینی، مثلا لینا به اسرائیل، شپرد به انگلستان، آنیا به کشورهای شرقی به خاطر چشم‌های تنگش و جوسی را ربط بدهیم به کشورهای آفریقایی در این میان دکتر ونترس را کجای دلمون بزاریم؟! لینا و آنیا دوتایی شدند که آسیا! من قرینه دیگری پیدا نکردم که این نظریه را اثبات کنم و رد میشود

دلیل این که در فیلم تازه بازسازی شدۀ شکارچیان روح کاراکترهای تیم تبدیل به زن شده‌اند را باید در مبناهای زن گرایی که عرض شد دنبال کنیم. اصلا یهودیان سیاستمدار زن را وسیله‌ای برای کنترل جهان میدانند و بگویم بسیاری از بازیگران پورن استار زن یهودی هستند!

5- شرگرایی: قائل شدن نیروی فوق العاده برای شیطان در این داستان به شدت خودنمایی میکند. شیطانی که با گلوله نمیتوان جلویش را گرفت و قدرتش لحظه به لحظه در حال افزایش است به طوری که shimmer به زودی جهان را همچون سلولی سرطانی خواهد بلعید و ارتش آمریکا با آن همه دک و پزش جلویش کم آورده. شرگرایی از مبانی مسیحیت صهیونیستی است که این مبنا را در فیلم کنستانتین نیز میتوانید ببینید که جهان بین شیطان و خدا تقسیم شده و شیطان قدرتی فوق العاده دارد. البته آن جا جار زده میشود که شیطان است و اینجا باید در لایه‌های عمقی به دنبالش گشت.

 

"تحلیل روانشناسانه و ذوقی فیلم"

از آن جا که یکی از ژانرهای فیلم تریلر است میتوان یکی از معناهای سطحی فیلم را این طور توضیح داد که موضوع این فیلم حول محور بیماری سرطان و به تبع آن بیماری‌های اخلاقی سرطان واری است که زندگی ما انسان‌ها را در بر گرفته.

هر یک از اعضای تیم به دلیل مشکلات و دردهایی که چون سرطان عذابشان میدهد وارد این عملیات غیر قابل بازگشت میشوند. لینا به همسرش خیانت کرده و به این دلیل داخل میرود که به همسرش مدیون است! آنیا تورنسن یک معتاد است، جوسی رادک افسردگی و میل به خودکشی دارد، این را از دست خط خطی شده‌اش میتوان فهمید، شپرد داغ دختر مرده‌اش را دارد و دکتر ونستر نیز دیر یا زود به خاطر بیماری سرطانش خواهد مرد.

همچنین بیگانه را میتوان این گونه تفسیر کرد که بیگانه، در واقع همان بخش منفی وجود ما و همان بخش عذاب آور مغزمان است که میخواهد ما را از بین ببرد، کلمه انعکاس و حرکات انعکاسی و آینه مانندِ بیگانه در فانوس دریایی گواه این نظریه روانشناسانه است.

این فیلم به ما همزاد پنداری‌ای با کاراکترها را تزریق میکند که با تمام وجود درد سرطان اخلاقی و بیولوژیکی را حس کنیم. این را از آن جایی میتوانید بفهمید که خانه‌ای عینا شبیه خانه لینا در اعماق محدوده X به چشم میخورد. همچنین دکوراسیون‌اش عینا شبیه آن است.

 منبع: وبلاگ سکوت